یکی از تدابیری که در جهت بهبود ارتباط نوجوان و والدین باید در پیش گرفت، تغییر چهاچوب روابط این دوره است. والدین با کودکان رابطای آمرانه دارند که در برگیرندهای دستورهای مشخصی از انظباط و رعایت موازین اخلاقی است. لازمه برقراری این نوع رابطه، آن است که والدین در موضع بالا و حاکمیت قرار گرفته و کودک در موقعیت کسی که دستورهای مشخصی را دریافت میکند، واقع میشود و به عبارت دیگر رابطه خانه و کودک رابطهای است عمودی، یعنی مشتمل بر ارتباطهای دستوری و تحکمی که از بالا به پایین اعمال میشود. لکن این چهارچوب در دوران بلوغ درهم میریزد و رابطه موجود به رابطه مطلوب که رابطهای افقی است، تغییر مییابد. والدین به عوض اینکه از موضع بالابه پایین برخورد کنند، خود را در سطح مساوی نوجوان حویش قرار میدهند و رابطه به جای آنکه دستوری و چکشی باشد، رابطهای است به اساس همدلی، تفاهم و درک وضعیت نوجوان، که مطلوبترین نوع چهارچوب ارتباطی محسوب میشود؛ نوجوان به جای اینکه والدین را در موضع بالاتر از خود و دست نیافتنی احساس کند آنها را در کنار خود مییابد. برای رسیدن به این منظور، لازم است لحن گفتار و سخنان والدین نیز تغییر یابد، اگر قبلاً جملات، روخ دستوری و آمرانه داشت، هم اکنون انعطاف خاصی در کلمات و جملات آنان مشاهده میشود. مهمترین اثر این نوع برخورد این است که نوجوان خود را در رویارویی با خانواده احساس نمیکند، بلکه آنها را دوستان همدل، همراه و صمیمی مییابد که میتواند روی این دوستس حساب کند.[1]
متأسفانه بیشتر خانوادهها فرزندان ساکت و آرام میخواهند و در دوره جوانی و نوجوانی که اساساً سن مخالفت است، تحمل نوجوان و رفتارهای او برایشان بسیار گران میآید، در جالی که علاوه بر این واقعیت روانشناختی، که دوره نوجوانی و جوانی، دورهای است که باید در انتظار که باید در انتظار و شاهد رفتار پرخاشگرانه فرزند بود، اساساً زمانی رشد صحیح ممکن است که برای فرزند امکان بدرفتاری وجود داشته باشد. «کودکی که هرگز عمل نادرستی را انجام نداده، به لحاظ آسیبشناسانه پرکنترل خواهد بود. از بین بردن به زور بدرفتاری نیز امکان رشد مستقل را ازبین حواهد برد. ر این معنا بدرفتاری کودک بهایی است که باید به خاطر امکان تحمل شخصی پرداخت».[2]
یکی از علتهای بکارگیری روشهای آسیبزا توسط والدین و مربیان ممکن است بروز حالتهای هیجانی کنترل نشده باشد؛ برای مثال اگر مربی در حالت هیجانی خشم قرار بگیرد، از حالت عادی خارج میشود و با این که با اصول و روشهای درست تربیت آگاهی دارد، ممکن است به روشهای نادرستی مانند پرخاشگری، ناسزا، تهمت، تحقیر، زورگویی و در نهایت ضرب و شتم روی آورد؛ به همین دلیل است که در روایات از ادب کردن به هنگام غضب نهی شده است: «نهی رسول الله(ص) عن الادب عند الغضب.[3]؛ رسول خدا از ادب کردن به هنگام غضب نهی فرمودند. علی(ع) فرمودند: «لا ادب مع الغضب»[4] با خشم و غضب تأدیب صورت نمیپذیرد
علت این نهی ممکن ایت دو چیز باشد: یکی این که در حالت غضب، تأدیب کارآیی خود را از دست داده جای خود را به روشهای آسیبزا و غیر مجاز میدهد. و دیگر این که تأدیب در این حالت جنبه الهی و اصلاحی نخواهد داشت؛ چرا که مربی در این حالت، برای تشفی و آرامش دل خود به تأدیب روی میآورد، نه برای اصلاح و تربیت.[5]
[1] ر. ک. شرفی، محمدرضا، دنیای نوجوان، ص306.
[2] - فقیهی، علینقی، جوان و آرامش روان، ص92.
[3] - همان، به نقل از: بحار الانوار، ج79، ص102، ح2.
[4] - همان به نقل از: غرر الحکم و درر الکلم، ح69.
[5] - ر. ک. قایمی مقدم، محمد رضا، روشهای آسیبزا در تربیت، صص 170 و 171.
سرزنش و ملامت نوجوانان و جوانان بسیار خطرناک است و آتش لجاجت آنها را شعلهور میکند. علی(ع) گفتهاند: الافراط فی الملامه یشب نیران اللجاج «زیادهروی در سرزنش و ملامت باعث افزایش لجاجت و سرکشی خواهد شد» در مورد دیگری نیز میفرمایند: «لاتکثرن العتاب فانه یورث الضغینه و یدعوا الی البغضاء» سرزنش را زیاد مکن چون کینه و دشمنی را برمیانگیزد.[1]
یکی از معضلات تربیتی والدین که اثر معکوس بر روح و روان فرزندان میگذارد مسأله تربیت دینی اجباری است که در برخی خانوادههای مذهبی صورت میپذیرد. در افغانستان والدین مذهبی بیشتر از اهرم اجبار و الزام برای مذهبی بار آوردن فرزندان استفاده میکنند. ملاامام مسجد که عهدهدار تربیت دینی کودکان میباشد، تنبیه و خشونت را وسیله متدین بار آوردن کودکان قرار میدهند. آنان بازیهای کودکان را محدود میسازند و برخی بازیها را مقدمه قمارباز شدن کودکان در آینده دانسته و با آن به شدت برخورد میکنند. در دوران طالبان برای دینی ساختن جامعه با زنان به شدت برخورد میشد. اثرات این نوع برخوردها این خواهد بود که افراد نسبت به دین بدبین شده و ره گمراهی در پیش گیرد.
برخی از والدین، صبح هنگام نماز را با کتک کاری و فحاشی آغاز مینمایند، برای بیدار ساختن فرزندان سروصدا راه میاندازند، در حالی که میشود به تدریج و به آرامی بچهها را برای نماز بیدار کرد. و اگر هم بیدار نشدند نیازی نخواهد بود که شدت عمل به خرج دهند. زیرا برای بیدار کردن اجباری دلیلی وجود ندارد. خوب است در این مورد به رفتار امام خمینی ره توجه داشت: امام خمینی رحمه الله علیه کسی است که یک شب نماز شب شان ترک نشده است، در عین حال حتی یک صبح، برای نماز صبح کسی را بیدار نکردهاند.[2]
مـردى بـا آن کـه پـدرش از مـؤمنان بود، خدا و معاد را انکار مى کردوبه هیچ یک از اصول و فروع مذهبى پاى بند نبود. شخصى از او پرسید: چه شده است که با داشتن چنین پدر مؤمن و با تقوایى، تو چنین از آب در آمدى ؟ مـرد جـواب داد: اتـفـاقـا پدرم باعث شده است که چنین باشم . یادم مىآید زمانى که هنوز کودک نـوپـایـى بـودم، هر سحر، پدرم با زور مرا از خواب بیدار مىکرد تا وضو بگیرم و مشغول نماز و دعا شـوم. ایـن کـاراو آن قـدر بـر مـن سنگین و طاقتفرسا مىآمد که کمکم از عبادت و نماز متنفر گردیدم و با آن که سال ها از آن ماجرا مى گذرد، هنوز به هیچ یک ازمقدسات و معتقدات مذهبى، علاقهاى ندارم .[3]
کودکان و نوجوانان، با مشاهده اجبارها و الزامهای اجتماعی نیز، ممکن است نگرشها و رفتارهای پیش بگیرند که در دنیای پیشرفته امروزی سالم به نظر نمیرسد؛ مثلاً در برخی کشورهای عربی و آفریقایی، تعداد زیادی از دانشجویان، در مورد زنان کارمند نگرش منفی دارند. در برخی کشورها مثل افغانستان کار به جایی میرسد که نه تنها زنان به خانه ها فرستاده میشوند حتی دیدهشدن چهره، شنیدن صدای آنها جرم به حساب میآید. بدیهی است که وقتی کودکان در این شرایط بزرگ شدند، بدون آنکه دلیلی داشته باشند، به شیوه قالبی قبول خواهند کرد که نصف جامعه در خانهها زندانی شوند و کشور به جایی برسد که از آن به عنوان یک کشور عقبمانده، صاحب میلیون ها کارگر آواره در سراسر جهان، مرکز کشت و قاچاق مواد مخدر، فقر و گرسنگی نام برده شود.[4]
[1] - ر.ک. لطفآبادی، روانشناسی رشد، ج2، ص55 به نقل از میزان الحکمه ج8، 564.
[2] - رجایی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج2، ص383 - .به نقل از: سید احمد خمینی، پیام انقلاب، ش60، ص26.(چون به لحاظ شرعی باید برای بیدار کردن جهت نماز صبح از او اجازه قبلی گرفته در غیر اینصورت جایز نیست)
[3] - صد حکایت تربیتی، نرم افزار عروج، به نقل از: على بن محمدبن حجة الحموى : ثمرات الاوراق , چاپ اول , مکتبة الخانجى ,مصر 1971م .
[4] - ر.ک. گنجی، بهداشت رواین، ص254.
والدین باید فرزندان را با مهارتهای زندگی آشنا سازند، منظور از مهارت توانایی بکار بردن مؤثر دانش و تجربه شخصی است و ضابطه اصلی داشتن مهارت، اقدام و عمل مؤثر در شرایط متغیراست(علاقمند1374). مهارتهای زندگی به سه دسته تقسیم میشوند: - مهارتهای زندگی روزمره که شامل مدیریت امور مالی، اداره منزل، آگاهی نسبت به مسایل بهداشتی و سلامتی، آماده سازی و مصرف غذا، خرید و مصرف کالا، مسؤولیت شهروندی و... است. – مهارتهای اجتماعی/ شخصی: که دستیابی به خود آگاهی و اطمینان به خود، کسب استقلال و دستیابی به رفتار مسؤولانه و روابط بین فردی، حل مسأله و... را شامل میشود. و مهارتهای حرفهای و شغلی(ادیب1382.) . مهارتهای زندگی تأثیر مثبت در افزایش عزت نفس دانشآموزان داشته است. همه افراد نیازمند به عزت نفس هستند و عزت نفس بر همه سطوح زندگی اثر میگذارد. عدم ارضای نیاز عزت نفس، نیازهای اساسیتر و گستردهتر دیگر را نیز محدود میسازد. پژوهشها نشان داده است که نوجوانانی که از عزت نفس بالا برخوردارند خیلی زودتر یاد میگیرند روابط مفیدی با دیگران برقرار کرده، بهتر میتوانند از فرصتها استفاده کنند، مولد و خودکفا باشند، هم چنین در مقایسه با نوجوانان و جوانانی که عزت نفس پایینی دارند، دیدگاه روشنتری نسبت به مسیر زندگی خویش دارند.[1]
نوجوانانی که آمادگی دارند به آینده خودشان فکر کنند از فرصتهای بیشتری بهرهمند می شوند تا نوجوانانی که فکر نمی کنند. نوجوانی که به این مسأله پی میبرند که اگر بتوانند با مردم سازگاری اشته باشند راههای بیشتری برای رویارویی با آنها خواهند داشت بعضی از مهارتهای سخت زندگی وجود دارند که نوجوانان باید آنها را یاد بگیرند تا بتوانند به عنوان یک بزرگسال زندگی مستقلی اشته باشند. در غیر این صورت آنها بدنبال خوشیهای زودگذر میروند که باعث هدر رفتن پول، وقت، سلامتی و آینده شان خواهد شد. این مهارتها را «ب ولتس» به صورت زیر مطرح کردهاند:
- دانستن این واقعیت که زندگی توأم با روزهای خوب و بد است.
- دانستن این که ما می توانی یاد بگیریم چطور از عهده انجام کاری نسبتاً سخت براییم.
- دانستن این که چطور کارها را سازمان دهیم. و بعضی چیزها را در اولویت قرار دهیم.
- دانستن این که ما قادر به انجام هر کاری نیستیم. و دانستن این که چه اتفاقی در شرف وقوع است.
لارم به ذکر است که همه مهارتهای زندگی در دوره نوجوانی آموخته نمی شوند. بعضی از این مهارت هادر دوره کودکی و بعضی دیگر در دوره جوانی و بزرگسالی کسب می شوند.[2]
بیشتر اضطرابها و افسردگی ها، فشارها و تنشها، بیماریهای روانی و اختلالات رفتاری ناشی از شرایط حشک و یکنواخت و بعضاً نامطلوب و ملالآور زندگی است. حضور مستمر و یا تداعی محرکهای ناخوشآیند در زندگی روزمره، خانه، محل کار و محدوده ی آمد و شد، سلامت روان فرد را به مخاطره میاندازد. عزم سفر و تغییر محیط به طور موقت و گاه دایم، مؤثرترین شیوه تأمین بهداشت روان و بالطبع سلامت جسم و جان است. امروزه توصیهی مؤکد درمانی روانشناسان و روانپزشکان حاذق برای کاهش فشارهای روانی – اجتماعی، تغییر محیط و گریز از شرایط نامطلوب، سفر به مناطق تازه و اقامت موقت در روستاها و شهرهای دور و نزدیک و فراموشی محرکهای ناخوشآیند و آزار دهندهی محیط یکنواخت زندگی، بازیابی نشاط و انرژی روان است. سیر و سفر علاوه بر کاهش فشارهای روانی، با ایجاد تغییرات قابل توجه در حوزه شناختی و نظام بازخوردها و نگرشهای فرد نسبت به پدیدههای مختلف، ظرفیتهای فکری و قدرت روانی وی را در پذیرش و تحمل دیگاه ها و نظرهای متفاوت افزایش می دهد و از متمرکز شدن فشارهای روانی، آشفتگیهای فکری و تلخ کامیها پیشگیری می کند.[1]
ورزش از سن کودکی تا پایان عمر پزشک بدون هزینهی است که همیشه و در همه حال همراه انسان است. ورزش از سن ده سالگی باید جزو برنامه اصلی زندگی هر فردی باشد«عقل سالم در بدن سالم است» ورزش انسان را کمالگرا و شجاع بار میآورد و داروی بسیار قوی برای بیماریهای پنهان روحی است. در دوره نوجوانی ورزش موجب میشود که جوان از انحرافات بسیاری دوری سازد و اوقات فراغتش را صرف تندرستی جسم و روح کند. ورزش در برطرف کردن هیجانهای روحی جوانان که برخاسته از نیروی جوانی است بسیار مؤثر میباشد؛ زیرا هیجانهای دوران جوانی اگر مهار نشوند از مسیر بزهکاری راه باز میکنند و برای جوان مشکلساز می شوند.[2]
برای برخوردار شدن از سلامت و تندرستی و بهرهوری از یک زندگی شاداب و پرنشاط، نوجوانان و جوانان، نیازمند به انجام فعالیت ورزشی متناسب با سن خود هستند. بهترین زمان کسب توانایی، دوران نوجوانی و جوانی است و بهترین وسیله برای کمک به آنان برای کسب قابلیت ها، بازی و ورزش است.
ورزش علاوه بر رشد شخصیت انسان و ایجاد شخصیت مثبت در فرد باعث ایجاد روحیهای مقاوم در برابر موانع و مشکلات میشود. هم چنین ورزش باعث کسب اعتماد به نفس و تقویت سیستیم عصبی و شادابی روح و روان شده و بهبود مناسبات اجتماعی را به دنبال دارد. ورزش کسالت و تنبلی را از فرد زدوده و با ایجاد نشاط و شادابی، او را برای انواع کارها و وظایف فردی و اجتماعی آماده می سازد. رهبران دین مبین اسلام در مورد تربیت بدنی راهنمایی های فراوانی دارند. از پیامبر گرامی اسلام در این باره روایاتی وجود دارد و فقهای اسلامی بخشی از کتب خود را به این موضوع اختصاص دادهاند. منظور از تربیت بدنی، تقویت جسم و تمرین آن برای تحمل ناهمواری ها است و بهره برداری و تمتع از زندگی، همواره یکی از اهداف تربیت بدنی در اسلام بوده است.[3]
وجود ضرب المثلهای چون «بیکاری مادر بیماری است» و «شیطان همیشه برای دستهای خالی کار بدی مییابد» اهمیت توجه به اوقات فراغت و نحوه گذراندن آن را خاطرنشان میسازد.[4] بنابراین وجود اشتغال برای نوجوانان یک ضرورت است و بیکار بودن آنان معضلاتی را به بار خواهد آورد و در همین زمینه شهید مطهری میفرمایند: در مجله " بهداشت روانی " خواندم که پاستور دانشمند معروف گفته است : " بهداشت روانی انسان در لابراتوار و کتابخانه است " . مقصودش این است که بهداشت روانی انسان به " کار " بستگی دارد و انسان بیکار خود بخود بیمار میشود. من اینجا نوشتهام که اختصاص به لابراتوار و کتابخانه ندارد، کلیه کارهایی کهمیتواند انسان را عمیقا جذب کند و فکر را بسازد خوب هستند.
در همان مجلهاز ولتر نقل کرده بود که میگفته است: هر وقت احساس میکنم که درد و رنجبیماری میخواهد مرا از پایدرآورد ، به کار پناه میبرم . کار بهترین درماندردهای درونی من است
در همان کتاب " اخلاق " ساموئل اسمایلز یادم است نوشته بود:بعد از دیانت،مدرسهای برای تربیت انسان بهتر از مدرسه کار ساخته نشده است. و ازبنیامین فرانکلین نقل کرده بود که:" عروس زندگی کار نام دارد. اگر شما بخواهید داماد این عروس بشوید(یعنی شوهر این عروس بشوید) فرزند شما "سعادت " نام خواهد داشت" پاسکال گفته است:" مصدر کلیه مفاسد فکری واخلاقی، بیکاری است. هر کشوری که بخواهداین عیب بزرگ اجتماعی را رفع کندباید مردم را به کار وادارد تا آنآرامش عمیق روحی که عده معدودی از آن آگاهنددر عرصه وجود افراد برقرار شود " . و سقراط گفته است : "کار ، سرمایهسعادت و نیکبختی است."[5]
[1] - ر.ک. اکبری، ابوالقاسم، همان، صص182-183.
[2] - ر.ک. عطاری کرمانی، عباس، اینگونه فرزند تان را تربیت کنید ، ص403 و 404.
[3] - ر.ک اکبری، همان، صص 81 و 82.
[4] - احمدوند، بهداشت روانی، ص286. به نقل از: (کرباسی، وکیلیان، 1377).
[5] - شهید مظهری، تعلیم وتربیت دراسلام، ص429 و430.
از دیگر ویژگیهای دوره نوجوانی تنشهای روانی شدید است که در روایات از آنها به «جنون» و «سکر» تعبیر شده است و در روایت آمده است که پیامبر(ص) جوانی را نوعی دیوانگی دانسته است.[1] مستی جوانی قدرت تفکر و دوراندیشی را از جوان میستاند و او را به کارهای نادرست میکشاند[2] امام علی(ع) نیز با بیان انواع مستی، مستی جوانی را همچون مستی مال، قدرت، علم و تمجیدخواهی عملی دانسته است که باعث زوال عقل و اراده و نیز نابودی آرامش و طمأنینه انسان میشود[3] این تعبیرها از درهم ریختگی و آشفتگی روانی انسان در این مقطع از عمر خویش حکایت دارد که بیشتر از تغیرات هورمونی و فشارهای غریزی و اقتضایات بلوغ جنسی ناشی میشود. در حقیقت این ویژگی مورد وفاق روانشناسان و صاحبنظران نیز هست. «استانلی هال» از آن به دوران طوفان و فشار یاد میکند؛ «پیاژه» جوانی را دوره آشوب درونی و انقلاب شخصی مینامد؛ «لوین» آن را دوره بیسروسامانی میخواند، «افلاطون» جوان را شربزده توصیف میکند.[4]
یکی دیگر از ویژگیهای نوجوانان پرخاشگری است. پرخاشگری و خشونت نوجوانان دو دلیل عمده دارد: یکی آنکه بسیاری از نوجوانان برای مقابله با تهدیدهای جسمی و روانی به خشونت روی میآورند. وقتی که در محل زندگی و مدرسه، کوچه و خیابان نوجوانان خشونت حاکم باشد، آنان نیز یاد میگیرند برای مقابله با تهدیدهای مستمر زندگی از خشونت استفاده کنند. نوجوانان دیگری که از نظر روانی در مرز پایین اختلال هذیانی پارانویاParanoia ، هستند غالباً و به طور مستمر نسبت به افراد بزرگسال و همسالان خود بدگمانند و به همین دلیل برای حفاظت روانی از خود[5] به پرخاشگری و خشونت متوسل میشوند. دومین منبه پرخاشگری و خشونت در دوره نوجوانی نیاز شخصی به قدرت است. بسیاری از پسران و دختران جوان احساس میکنند که در بسیاری از مسائل زندگی تحت فشار و تحمیل قرار دارند. وقتی که والدین این افراد سلطهگر و خشن باشند، معلمان آنها سرد و بیتفاوت و همسالانشان نیز پرخاشگر باشند، تنها وسیلهای که برای دفاع از خود و احساس قدرت شخصی این گروه از نوجوانان باقی میماند خشونت و پرخاشگری است. اینان از خشونت استفاده میکنند تا قدرت نمایی کنند. اگر نوجوانی که دچار این نوع خشونت است از نظر إعمال کنترل شناختی بر رفتار خود ضعیف یا رشدنایافته باشد، رفتارهای خشونتآمیز او حالت تکانشیimpulsivity دارد. یعنی هر وقت احساس خطر میکند یا احتیاج به احساس ارزش و قدرت پیدا میکند رفتار تکانشی وهیجانی از خود نشان میدهد.[6]
نظریه ناکامی – پرخاشگری در سال 1933 توسط استادان دانشگاه بیل مطرح شده است. بر اساس نظر اینان، همه اعمال تهاجمی، نتیجه ناکامی است. یعنی پرخاشگری میتواندمعلول هر موقعیت ناخوشآیند و ملال انگیزی باشد، مهمترین عامل در ایجاد پرخاشگری از میان همه موقعیتهای ملال انگیز، ناکامی است، اگر فردی در نیل به هدف خود با شکست مواجه شود ناکامی حاصل، احتمال پاسخ پرخاشگرانه را افزایش میدهد. البته ناکامی همیشه به پرخاشگری منجر نمیشود و ناکامی تنها علت پرخاشگری نیست، به نظر این محققین هرگاه رفتار توأم با انگیزش و معطوف به هدف به مانعی بر بخورد ناکامی به وجود میآید. وقتی بچهای هوس خوردن بستنی میکند و مادر به علت نزدیکی وقت ناهار از خرید بستنی امتناع میکند، در چنین وضعی ممکن است کودک احساس ناکامی کند، خشمگین شود و نسبت به مادر پرخاشگری کند. مطابق این نظریه ناکامی غالباً منجر به پرخاشگری خشمآلود میشود و برعکس نوعی از پرخاشگری که با خشم و هیجان توأم است اغلب در ناکامی ریشه دارد.
آزمایش معروف بارکر Barker و لوین Lewin (1985) تصویر ورشنی از رابطه بین ناکامی و پرخاشگری را نشان میدهد. این روانشناسان، کودکان خردسال را با نشان دادن اطاقی پر از اسباببازیهای جالب و اجازه ندادن به آنها برای بازی، ناکام کردند. کودکان در پشت مانعی سیمی ایستاده و امیدوار بودند بتوانند با اسباببازیها بازی کنند. پس از انتظار طولانی سرانجام به آن ها اجازه بازی داده شد. در این آزمایش گروه دیگری از کودکان مستقیماً و بدون ناکامیبا اسباببازیها بازی کردند. گروه اخیر با نشاط و سرور به بازی پرداخته اما گروه ناکام هنگام مواجهه با اسباببازیها، آنها را پرتاب کردند و به آنها لگد زدند.[7]
[1] - ر.ک. حاجی دهآبادی و دیگران، بررسی مسایل تربیتی جوانان در روایات، ص28 به نقل از: مجلسی، بحار الانوار ج21، ص211.
[2] - ر.ک. همان. به نقل از: محمدی ریشهری، حکمت نامه جوان، ص32.
[3] - همان به نقل از: آمدی، غرر الحکم، ج6، ص455، ش10948.
[4] - ر.ک. حاجی دهآبادی و حسینیزاده، بررسی مسایل تربیتی جوانان در روایات، صص 28 و 29.
[5] - Psychological self- protection
[6] - ر.ک. لطفآبادی، حسین، روانشناسی رشد، ص176.
[7] - احمدوند، بهداشت روانی، صص 95 و 96.