گفتهاند کودک سالم خوب میخورد، خوب میخوابد و خوب بازی میکند. کودکان ضمن بازی به فعالیتهای بدنی، عقلی و اجتماعی می پردازند. فرانک مینویسد: «بازی، راهی است که کودک آنچه را که کسی نمیتواند به او بیاموزد یاد می گیرد» بعضی نیز بازی را زندگی کودک دانستهاند. کودکی که از بازی می گریزد حتماً رشد سالم و طبیعی ندارد و احتمالاً از یک نوع ناراحتی عاطفی رنج میبرد و باید فوراً به درمان او پرداخت.[1]
محروم کردن کودک از بازی، بیش از هر چیزاو را ناراحت میکند و چه بسا ممکن است به یک عده ناراحتیهای عصبی منجر شود؛ زیرا بازی تنها وسیله طبیعی برای یادگیری و پیشرفت است. بازی که با حرکت توأم باشد دلیل سلامت وجود کودک است. بازی برای کودکان مانند کار برای بزرگسالان است. کودک سالم نمیتواند پنج دقیقه ساکت باشد و دایماً در تلاش و بازی با چیزهایی است که میبیند و لمس میکند. گاهی در خانه به کتابخانه پدرش می رود و آنها را زیر و رو میکند، گاهی اسباببازیهای خود را در آتش میاندازد تا بیبیند میسوزند یا نه؟ کودک به محیطی نیازمند است که بتواند خودش باشد، جایی که بتواند بدود، صدا کند، بالا برود، فریاد کشد، بشکند و بسازد. همه این امیال را با بازی ارضا میکند. بازی خود زندگی کودک و در عین حال آماده شدن برای مراحل بعدی زندگی میباشد و محروم ساختن او از آن ، در واقع محرومیت از زندگی است.[2]
پیامبر اسلام میفرماید: «مَنْ کانَ عِنْدَه صَبِیٌّ فَلْیَتصَابَ لَه؛»[3] هر کس کودکی نزدش است، باید رفتارهای متناسب با او انجام دهد و خود را به صورت همبازی کودک درآورد». در سیره رسول گرامی اسلام، بزرگداشت کودکان و اهمیت دادن به بازی آنان بسیار چشمگیر است، گویند روزی پیامبر ص برای شرکت در نماز جماعت عازم مسجد بودند، در راه کودکانی را دیدند که مشغول بازی بودند. آنها با دیدن پیامبر دست از بازی کشیدند و بسوی او شتافتند. پیامبر با محبت و مهربانی از آنان استقبال کرد. کودکان از سر و کول پیامبر بالا میرفتند و با هلهله و شادی به او میگفتند: «کن جملی» یعنی شتر من باش. پیامبر نیز با فروتنی و مهربانی خم شده آنها را بر دوش و پشت خود سوار میکرد و با آنان همبازی میشد. چون رسیدن پیامبر به مسجد به تأخیر افتاد، یاران آنحضرت که در انتظار آمدن ایشان و اقامه نماز جماعت بودند نگران شدند. بلال برای این که خبری از پیامبر بگیرد به دنبال ایشان رفت. ناگاه در کوچه دید که کودکان دور پیامبر را گرفتهاند و با او مشغول بازی هستند. خواست آنها را پراکنده کند اما پیامبر او را از این کار باز داشت و فرمود: برای من تنگ شدن وقت نماز، از دلتنگی و رنجیدن این کودکان خوشایندتر است. کودکان حاضر نشدند دست از پیامبر بردارند. پیامبر از بلال خواست تا به خانه ایشان برود و چیزی بیاورد که آنحضرت بتواند به وسیله آن بچهها را راضی کند. بلال پس از جستجوی زیاد در خانه پیامبر، هشت عدد گردو پیدا کر و به حضور پیامبر آورد. پیامبر در حالی که لبخندی بر لب داشت خطاب به کودکان فرمود: آیا شتر تان را به این گردوها میفروشید؟ کودکان گردوها را گرفتند و دست از پیامبر برداشتند.[4]
7/4- ایجاد فضاى پر نشاط
یکى از مهمترین نیازهاى کودکان در راه رشد و تربیت صحیح، داشتن فضایى شاد، پر نشاط و صمیمى است و پدر و مادران مسئول، بر خود لازم مى دانند که فرزندان خود را از داشتن چنین حقى محروم نکنند . گشاده روئى ، حسن خلق و شوخى هاى سالم و فرح بخش مى توانند در ایجاد چنین فضائى در محیط خانواده ثمر بخش باشد . والدین دلسوز هیچ گاه غم و اندوه خود را بهفرزندانشان تحمیل نمى کنند و فضاى شاد و پر نشاط خانواده را مکدر و ناگوار نمىسازند. آنان حزن و اندوه خود را در دل نگه داشته و در سیمایشان گشاده روئى وبشاشت را نمایان مى سازند. مؤ من کسى است که شادى در چهره و اندوهش در دلباشد.[5] امام صادق علیه السلام خوشرفتارى را یکى ازعلامات کمال ایمان شمرده است.[6]
فضل ابن ابى قرهمى گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:ما من مؤ من الا و فیهدعابة ، قلت : و ما الدعابة ؟ قال : المزاح.[7] مؤ منى نیست که در وجود او خوش طبعى نباشد. پیشواى ششم نیز افرادى را که در میان جمع ، دیگران را با شوخى و خوش طبعى شاد مىکنند، بدون این که گناهى مرتکب شوند و عفت کلام را از میان ببرند، دوستان خداوند مىداند و مىفرماید:ان الله یحب المداعب فى الجماعة بلا رفث».[8]خداوند کسانى را دوست دارد که در میانمسلمانان شوخى و خوش طبعى مى کنند بدون این که کلمات زشت و ناروا به زبانبیاورند.[9]
[1] - ر.ک. شعارینژاد، روانشناسی رشد، ص269-273.
[2] -ر.ک. شعارینژاد، روانشناسی رشد، ص269-273.
[3] - رک. حسینیزاده، همان، ص119.به نقل از: حر عاملی، وسایل الشیعه، ج15،ص203.
[4] - سادات، محمد علی، راهنمای پدران و مادران و شیوههای برخورد با کودکان، ص54. به نقل از: جوامع الحکایات عوفی
[5] - بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه . (الکافى ، باب المؤ من و علاماته و صفاته ، حدیث 1.)
[6] - الکافى ، ج 2، باب حسن الخلق ، حدیث 3.
[7] - وسائل الشیعة : ج 12، ص 113.
[8] - وسائل الشیعة : ج 12، ص 113.
[9] - ر.ک. پاکنیا، عبد الکریم، حقوق متقابل والدین و فرزندان، بانک نرم افزاری عروج.