نقش والدین در سلامت روان فرزندان

مراحل رشد روانی اریکسون - نقش والدین در سلامت روان فرزندان
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نقش والدین در سلامت روان فرزندان

  - مراحل رشد روانی اریکسون

به عقیده اریکسون، در هر یک از مراحل، بحران مهمی وجود دارد که باید حل شود تا رشد بعدی به شیوه مثبت ادامه یابد. تعامل بین شخص و اجتماع در طول هر مرحله، می‌تواند شخصیت رادر مسیر مثبت یا منفی قرار دهد.. اینک چگونگی حل بحران‌ها

1-      اعتماد یا عدم اعتماد (از تولد تا یک سالگی) . کودک برای بقا، نیاز به دیگران دارد. اولین تجربه‌های کودک موجب می‌شود که او به دیگران با اعتماد یا بی‌اعتماد شود. کودکی که نیازهایش ارضا شود، مثلا غذای مناسب داشته باشد، نوازش شود و محبت واقعی بیبیند، به این نتیجه خواهد رسید که دنیا محل امن و قابل اعتماد است. بر عکس، کودکی که به شیوه نامرتب و ناکافی و غیر قابل پیش‌بینی پذیرفته شود، احساس خواهد کرد که طرد شده و دنیا محل ترس و عدم اعتماد است. او در حالت اول بهنجار و در حالت دوم نابهنجار خواهد بود.[1]

2-      خود مختاری یا شرم و تردید (از 1تا 3 سالگی). در این دوره، کودک کارهایی انجام می‌دهد، مثلاً به تنهایی غذا می‌خورد و لباس می‌پوشد. اگر اعمالش تأیید شود، خودمختاری بدست خواهد آورد، اما اگر تأیید نشود و آزادی نداشته باشد، احساس شرم و تردید خواهد کرد. بنا بر این لازم است که والدین حوصله و شکیبایی داشته باشند و برای کودک دلگرمی و تشویق فراهم آورند، نباید او را بیش از اندازه محدود و وابسته بار بیاورند.

3-      ابتکار یا احساس گناه (از 3تا 6 سالگی). در این دوره، توانایی‌های کودک بیش از پیش گسترش می‌یابد و او می‌تواند کارهای بیشتری انجام بدهد، اما متوجه می شود که برخی کارها مورد تأیید اجتماع نیست. او می‌فهمد که نباید برخی کارها را انجام دهد، زیرا پدر و مادر دوست ندارند و در اجتماع نیز پسندیده نیست. بنا بر این اگر والدین آزادمنش باشند، کودک را خیلی کنترل نکنند و به او اجازه دهند که دامنه تجربه‌های خود را گسترش دهد، به تدریج ابتکار عمل خواهد داشت. اما اگر والدین سخت گیر باشند و آزادی عمل ندهند، کودک منفعل خواهد شد یا به طور پنهانی کارهایی انجام خواهد داد و متعاقباً احساس گناه خواهد کرد. بدیهی است که در حالت اول، کودک سالم بار خواهد آمد و در حالت دوم به سوی نابهنجاری کشیده خواهد شد.[2]

به بچه‌های سه چهار ساله، اگر اجازه داده شود، قادر هستند درانتخاب بعضی چیزها با استقلال عمل کنند. مثلاً می‌توانند تصمیم بگیرند با کدام اسباب‌بازی بازی کنند، به جانب کدام یک از اطرافیان خود بروند، چه غذایی بخورند و به چه کسی لبخند بزنند. اگر بچه‌ها از ابتدا در انتخاب و تصمیم‌گیری آزاد بگذارند، به تدریج این توانایی را کسب می‌کنند که روی خود و محیط اطراف شان تسلطی اعمال نمایند. بر عکس اگر این آزادی از آن‌ها سلب شود و در تشویق آن‌ها به تصمیم‌گیری و قدرت انتخاب داشتن، کوتاهی شود، آن‌ها گناهکار شمردن و عیبجویی از دیگران را جایگزین احساس مسؤلیت می کنند. برای یک بچه خردسال در روز هزاران فرصت پیش می‌آید که قدرت انتخاب خود را تقویت کند، اگر این فرصت‌ها به بچه داده نشود و به تصمیم‌گیری تشویق نشود و همه تصمیم‌ها توسط یزرگترها گرفته شود، حس و قدرت انتخاب در او تضعیف و خاموش خواهد شد.[3]

  2/3/7/3- نوباوگی اولین مرحله رشد روانی اجتماعی

اولین مرحله رشد روانی اجتماعی، نوباوگی است. دوره‌ی که تقریباً سال اول زندگی را دربر می‌گیرد و با مرحله دهانی رشد فروید برابر است. و از نظر اریکسون نوباوگی زمان جذب کردن است، به طوری که نوباوگان، نه تنها از طریق دهان بلکه از طریق اندام‌های حسی گوناگونشان جذب می‌کنند. زمانی که آن‌ها غذا و اطلاعات حسی را جذب می‌کنند، یاد می‌گیرند به دنیای بیرونی اعتماد کنند یا به آن بی‌اعتماد باشند، وضعیتی که به آن‌ها امید واقع‌بینانه می‌بخشد. بنا بر این، نوباوگی با حالت روانی جنسی دهانی حسی، بحران روانی اجتماعی، اعتماد بنیادی در برابر بی‌اعتمادی بنیادی، و نیروی بنیادی امید مشخص می‌شود.[4]

4/7/3- اعتماد در برابر بی‌اعتمادی بنیادی

مهم‌ترین روابط میان‌فردی نوباوگان با مادرشان است. اگر آن‌ها تشحیص دهند که مادرشان به طور منظم، غذا تإمین خواهد کرد، آموختن اعتماد بنیادی را آغاز می‌کنند، اگر آن‌ها صدای خوشایند و منظم مادرشان را بشنوند اعتماد بنیادی بیشتری را پرورش می‌دهند، اگر آن‌ها بتوانند به محیط دیداری هیجان انگیزی متکی شوند، اعتماد بنیادی حتی بیشتری را تحکیم می‌بخشند. از سوی دیگر، اگر آن‌ها دریابند بین نیازهای حسی- دهانی و محیط شان مطابقت وجود ندارد، بی‌اعتمادی بنیادی را یاد می‌گیرند. معمولاً اعتماد بنیادی سازگار و بی‌اعتمادی بنیادی اخلالگر است. با این حال نوباوگان باید هر دو را پرورش هند. اعتماد خیلی زیاد آن‌ها را ساده‌لوح و در برابر نوسانات و بی‌نظمی‌های دنیا آسیب‌پذیر می‌سازد، در حالی که اعتماد خیلی کم به ناکامی، خشم، خصومت، بدبینی، یا افسردگی منجر می شود.[5]

اعتماد و بی‌اعتمادی تجربیات گریزناپذیر نوباوگان هستند، همه بچه‌هایی که زنده مانده‌اند، تغذیه شده‌اند و ازین رو دلایلی برای اعتماد کردن دارند. علاوه بر این همه آن‌ها به وسیله درد، گرسنگی، یا ناراحتی ناکام شده‌اند و بنابراین، دلیلی برای بی‌اعتمادی دارند. اریکسون معتقد بود: مقداری اعتماد و بی‌اعتمادی برای توانایی سازگار شدن افراد ضروری است. تعارض اجتناب ناپذیر بین اعتماد بنیادی و بی‌اعتمادی بنیادی به اولین بحران روانی اجتماعی در افراد منجر می‌شود. اگر افراد این بحران را با موفقیت حل کنند، اولین نیروی بنیادی یعنی امید را کسب می‌کنند[6]

  5/7/3- امید: نیروی بنیادی نوباوگی

امید از تعارض بین اعتماد و بی‌اعتمادی به وجود می‌آید. بدون رابطه متضاد بین اعتماد و بی‌اعتمادی، افراد نمی‌توانند امید را پرورش دهند. نوباوگان باید درد، گرسنگی و ناراحتی بعلاوه‌ی برطرف شدن این حالت‌های ناخوش‌آیند را تجربه کنند. آن‌ها با داشتن تجربیات دردناک و خوش‌آیند، یاد می‌گیرند انتظار داشته باشند که ناراحتی‌های آینده پیامدهای رضایت‌بخشی خواهند داشت. اگر نوباوگان در طول نوباوگی امید کافی پرورش ندهند، ضد امید را نشان خواهند داد: کناره گیری که آسیب اساسی نوباوگی است. آن‌ها با امید کم، از دنیای بیرونی عقب‌نشینی می‌کنند و به سمت آشفتگی روانی پیش می‌روند.[7]



[1]   - ر.ک. گنجی، همان، ص127.

[2]   - گنجی، همان.

[3]   - واین دایر، ترجمه توران مالکی، همان، ص148.

[4]   - ر.ک. جس فیست و گریگوری جی فیست، ترجمه یحیی سید محمدی، نظریه‌های شخصیت، ص292.

[5]   - ر.ک. جس فیست و گریگوری جی فیست، ترجمه یحیی سید محمدی، همان، ص292.

[6]  - ر.ک. جس فیست و گریگوری جی فیست، ترجمه یحیی سید محمدی، همان، ص292.

[7] - ر.ک. جس فیست و گریگوری جی فیست، ترجمه یحیی سید محمدی، همان، ص293.


ارسال شده در توسط محمد نعیم اکبری