تغذیه و بهداشت مواد غذایی در سلامت جسمی و روانی کودک تأثیر فراوان دارد. کمبود مواد غذایی، بدن را به یک حالت ناتوانی نسبی و کمی مقاومت در برابر ناخوشیهای جسمی و روحی مبتلا میسازد. روش تغذیهای کودک و تمامی قواعدی که به وی آموخته میشود، وسایل و عواملی هستند که شخصیت فرد را میسازند و این وسایل و عوامل زاده تمدن و فرهنگ هستند که در کشورها، شهرها و طبقات اجتماعی گوناگون متفاوت است. عدم تغذیه مناسب و نبود پوشاک کافی موجب ضعف، عصبانیت و خودخواهی در کودکان میشود و ممکن است آنان را به سوی تقلب و کلاهبرداری بکشاند. کمبود مواد خوراکی که ناشی از فقر است، موجب اختلال جسمی و روحی در آنان میشود. به عقیده «پروفسور مورل» کمبود غذا و اختلال تغذیهای و شرایط اجتماعی غیر انسانی در انحطاط دستگاه اعصاب و روان بشر نقش مؤثری دارند.[1]
رشد شناختی کودک از دیگر ابعاد مهم تحول است که در سلامت روانی او بسیار مؤثر است حافظه، استدلال، عملیات ذهنی، حل مسأله و بکارگیری زبان جنبههای تحول شناختی را تشکیل میدهد. این امر متأثر از محیط زندگی کودک مانند خانه و خانواده، همسالان او و خصوصاً مدرسه است. بازیهای کودک، وجود محرکهای محیطی مناسب، رابطه همسالان زمینههای مناسبی برای رشد ابعاد مختلف شناختی کودک از جمله ابتکار و خلاقیت اوست.[2]
نوزادان دارای تواناییهای ادراکی هستند که سبب میشود به بعضی اشیا و امور اطرافشان توجه کنند و بعضی دیگر را نادیده بگیرند. یکی از مهمترین این تواناییها تمایل به توجه به محرکی است که به نحوی تغییر میکند و یا در انواع مختلفی ظاهر میشود. بنا براین اشیایی که حرکت می کنند، تضاد بین دو رنگ سفید و سیاه، صداهایی که از نظر بلندی، وزن و زیروبمی تغییر میکنند به احتمال زیاد توجه نوزاد را به خود جلب می کند. کودکان کوچکتر آمادهاند تا با ابعاد خاصی از جهان بیرونی آشنا شوند. تضاد، حرکت، انحنا، رنگ و بسیاری دیگر از خصوصیات توجه کودک را به خود جلب میکنند.[3]
تحقیقات نشان میدهد که تماس بدنی زودرس (پس از تولد نوزاد) برای کودک، وزن بیشتر، گریههای کمتر و لبخندهای زیادتر فراهم میآورد. مطالعات تازه نشان میدهد که رابطه پدر و کودک خیلی بیشتر از آنچه تا امروز فکر می کردند اهمیت دارد. حتی نوزاد نیز از تحریکات حاصل از بازی باپدر لذت میبرد. در خانوادههایی که والدین با کودکان خود بازی نمیکنند، محرکهای فیزیکی و روانی برای آنها فراهم نمیآورند، آنها را نوازش نمیکنند، دست به سر و صروتشان نمیکشند و بغل نمیگیرند، کودکان کمتر احساس امنیت میکنند. این کودکان آسیبپذیرتر میشوند و کمتر به دنبال ایجاد ارتباط با دیگران میروند؛ بعدها نیز وقتی صاحب فرزند شدند، ممکن است مثل والدین خود کمتر عاطفی باشند.[4]
[1] - احدی و محسنی، روانشناسی رشد، ص176.
[2] - سالاریفر و دیگران، بهداشت روانی، ص315.
[3] - ر.ک. ماسن و دیگران، رشد و شخصیت کودک، صص108-114.
[4] - گنجی، بهداشت روانی، ص145.