والدین تأثیر فروانی بر سلامت روان فرزندان و عدم آن داشته و لازم است قبل از هرچیزی به فکر سلامت خویش بوده و کنترل بر رفتار و گفتار خود داشته باشند و برای تأمین سلامتی خویش هرکاری که لازم باشد انجام دهند. زیرا هر نوع اختلال موجود در والدین برای فرزندان مشکلساز خواهد بود.
تحقیق که به مدت شش سال بر روی 693 خانواده آمریکایی انجام گرفته، نتایج زیر را نشان داده است: 66% کودکانی که اختلال عاطفی نشان میدهند، به مادرانی تعلق داشتند که از نظر روانی بیمار بودند؛ در خانوادههایی که تنها پدر نشانههای اختلالهای عاطفی داشت، 47% کودکان اختلال داشتند؛ 72% کودکان مسألهدار در خانوادههایی بودندکه پدر و مادر هردو اختلال داشتند و این درصد دو برابر اختلال روانی کودکانی بودکه در خانوادههای انهااز این نوع اختلالها دیده نشده بود(وندر زندن،[1] 1996)
افسردگی یکی از والدین رایجترین مشکل رفتاریی است که ممکن است در کودکان اثر گذارد. نشانههای افسردگی شامل احساس غم و بدبختی، از دست دادن علاقه نسبت به فعالیتهای روزمره و معمولی، اختلال درخواب، کاهش وزن، فکر کردن در باره خودکشی، احساس عجز و بیچارگی و بیارزش بودن است. هنگامی که والدین دچار افسردگی میشوند، اغلب ارتباط کمتری با فرزندان دارند، کمتر بر کارهایشان نظارت می کنند و با بیحوصلگی و تندخویی با آنان رفتار می کنند، واکنش تند و عصبی نشان میدهند در ضمن والدین افسرده وقتی احساس بدبختی و بیچارگی می کنند، نمی توانند رفتار مثبت و باثباتی نسبت به کودکانشان داشته باشند. لذا احتمال داشتن فرزندانی با مشکلات رفتاری و عاطفی در خانوادههایی که در آنها یکی از والدین از افسردگی رنج میبرد، بسیار زیاد است. والدین باید برای مبارزه با افسردگی خود از متخصصان کمک بگیرند تا ازین طریق خطر ابتلای کودکانشان به اختلالات رفتاری و عاطفی را کاهش دهند. بسیاری از افسردگیها به روشهای درمانی جدید پاسخ مثبت میدهند و هنگامی که افسردگی پدر یا مادر تا حدودی برطرف میشود، مشکلات کودکان را نیز به نحو مؤثری حل میکند.[2]
کودکان، در محیط خانواده، قاعدتاً از دو راه آموزش مییابند: یکى از راه گفتار والدین، و دوم از راه اعمال والدین. اما باید توجه داشت که کودک، بیشتر تحت تأثیر اعمال والدین است تا تحت تأثیر گفتار. البته، تذکر عالمانه و با روش منطقى خوب است، اما پدر و مادر باید سعى کنند به طور هماهنگ، در عمل خود، ودک را آموزش دهند. تذکرها باید در محیطى دوستانه، منطقى، و آرام صورت گیرد هرگونه خشونت و برخوردهاى مقطعى، ناصواب است و حتى نتیجه معکوس دارد.[3]
عدهی زیادی از اولیا و مربیان نمیدانند که کودکان و نوجوانانی که با آنها سر وکار دارند، مانند دوربین عکاسی از تمام لحظات خوب، بد، زشت و زیبای آنها در ذهنشان فیلم و عکس تهیه می کنند و به طور طبیعی به چنین رفتارهایی گرایش پیدا می کنند. بر این اساس لازم است مشکلات روحی و روانی کودکان و نوجوانان نیز مانند خوراک، پوشاک و بهداشت آن ها مورد توجه قرار گیرد.[4]
والدین در درجه اول باید در تمام برخوردهایی که با جنبههای گوناگون زندگی دارند، نگرش خوشبینانه و مثبت داشته باشند، باید نمونه یک انسان زنده باشند. اگر میخواهند بچهها اعتماد به نفس داشته باشند باید تصویر انسانی که برای خود ارزش و اهمیت قایل است به فرزندان خود منتقل کنند، در درجه اول، زندگی شان باید از انسجام و قوامی برخوردار باشد تا بتوانند نمونه و الگوی قابل اعتباری در اختیار فرزندان خود قرار دهند. برای کودکی که نگرشی منفی نسبت به زندگی دارد، هیچ درمانی مهمتر از نشان دادن دیدگاهی مثبت نیست. برای بچهی که انگیزهی ندارد هیچ جوابی مهمتر از یک مربی دارای انگیزه نیست. بچه عصبی بهترین پاسخ را از یک مربی آرام و خونسرد دریافت میکند، یک بچه خشمگین بهترین جواب را از شخص صبور و دوست داشتنی دریافت میکند و بالاخره محرک کودک بیحال و بیتحرک، شخص فعال و پرتحرک است. والدین هرچه در مورد فرزندان خود آرزو دارند همان را در مورد خود عملی سازند، حتی اگر از جمله افرادی هستند که نتوانستهاند به نقاط ضعف خود غلبه کنند، و احساس میکنند خیلی باید روی خود کار کنند، میتوانند از همین امروز مراقب رفتار و گفتار خود با بچهها باشند. برای نمونه میتوانند بکوشند تمام جملاتی که بوی منفیگرایی و منفی بینی میدهند را از سخنان خود حذف کنند.[5]
مشاهده رفتارهای ناسالم والدین میتواند برای کودکان و نوجوانان بسیار زیانبار باشد. وقتی کودک میبیند که والدین او دروغ میگویند، مواد مخدر مصرف میکنند، الکلی هستند، رفتارهای ضد اجتماعی دارند و در خانه خشونت به کار میبرند، مسلماً یاد میگیرند. حتی کودکان عادات غذایی خود را از والدین یاد میگیرند. بسیاری از اختلالهای خفیف رفتاری را نیز والدین به فرزندان میآموزند، مثل وسواس، اضطراب، ترس از تنهایی، انزوا، خود بزرگبینی و غیره. تحقیقات نشان میدهد که مشاهده رفتارهای خشونت امیز والدین، ظهور رفتار خشونتآمیز از طرف کودک را، به شیوههای مختلف، مساعد میکند، زیرا کودک در درجه اول، مهارتهای پرخاشگری را یاد میگیرد، و در درجه دوم، از بازداری آنها خودداری میکند. حتی معلوم شده است که مشاهدهی رفتار خشونتآمیز، تحمل کودک در مقابل خشونتهای زندگی واقعی را بیشترمیکند.[6]
والدین میتوانند برای کودک خود نقش بهترین معلم و الگو را به عهده داشته باشند. کودک از والدین خود، خصوصیات اخلاقی، عقیدتی، شخصیتی و دیگر گرایشها و نگرشها را میآموزد و در این زمینهها از آنان تقلید میکنند. این که مردم در قضاوتهای خود، رفتارهای مختلف کودک را به حساب پدر و مادر کودک میگذارند، حاکی از واقعیتی است که از مطالعات فراوان بدست آمده است.[7]
کوپر اسمیت، نتیجه مطالعات و تحقیق خود را این گونه بیان کرده است: «پسرانی که از عزت نفس بالایی برخوردارند، معمولاً دارای والدینی هستند که اعتماد به نفس، ثبات هیجانی و اتکای به خود از ویژگیهای شحصیتی آنان به شمار میرود و در اعمال و پرورش فرزندان، بین آنان و فرزندانشان توافق کاملی مشاهده میشود[8]
برای روشن شدن الگوبرداری از والدین مثالی میاوریم. بارها اتفاق میافتد که دختربچهها با پسربچهها دعوا میکنند و به یکدیگر ناسزا میگویند. وقتی از آنها پرسیده میشود که چرا دعوا میکنند و به یکدیگر ناسزا می گویند، پاسخی که شنیده میشود این است: «دعوا نمی کنیم، مامان و بابا بازی میکنیم او بابا من مامان هستم!» ممکن است به این پاسخ لبخند بزنیم، اما باید بپذیریم که بیانگر وضعیت اکثر خانوادهها است و جای تأسف دارد.[9]
[1] Vander Zenden, James w. گنجی، همان ص258.
[2] - ر.ک. ساندرز، ترجمه نوشین شمس،برای همه پدرها و مادرها، ص66 و 67.
[3] - ر.ک. بهشتی، محمود، سلامتی تن و روان.
[4] - ر.ک. اکبری، ابوالقاسم، عوامل ناسازگاری کودکان و نوجوانان، ص3.
[5] - ر.ک. توران ملکی، چه کنیم تا فرزندان خوشبختی داشته باشیم، صص 32 و33.
[6] ر. ک. گنجی، حمزه، همان، ص259.
[7] - ر.ک. ناصر بیریا و دیگران، روانشناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی، ص855.
[8] - ر.ک. ایمانیان، شهین، عوامل مؤثر در رشد، جزوات روانشناسی دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، شماره 13.
[9] - ر.ک. گنجی، بهداشت روانی، ص157.