نقش والدین در سلامت روان فرزندان

دی 93 - نقش والدین در سلامت روان فرزندان
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نقش والدین در سلامت روان فرزندان

والدین و سلامت روان کودک

لازم است والدین برای فراهم ساختن زمینه بهداشت روانی کودکان تلاش نموده و در جهت مراقبت از آنان گام بردارد. هرچند عوامل متعددی به جز والدین در بهداشت روان کودکان مؤثراند، اما والدین در حد توانایی خویش می‌تواند در جهت ایجاد زمینه سلامت روان بچه‌هایش حرکت نموده و کارهای مثبت و خوبی را به اجرا بگذارد؛ بطور مثال نامگذاری خوب، احترام به کودک، تکریم شخصیت وی و فراهم ساختن زمینه بازی، خود داری از افراط و تفریط در محبت، و...

آنچه بیش از هرچیز به تعادل فرزندان آسیب وارد می‌کند ناامنی او در سطح خانواده، مدرسه و جامعه است. اگر محیط عاطفی خانواده متشنج و مسموم باشد ذهن و جسم فرزند را مضطرب و آشفته می‌سازد، چنین وضعیتی باعث به وجود آمدن انواع اختلالات رفتاری و ناسازگاری‌های مختلف در رفتار و عملکرد می‌شود. آیا مشاهده درگیری و پرخاشگری همراه با کتک‌کاری، در فرزندان باعث به وجود آمدن اضطراب نمی‌شود؟ آیا ذهن چنین دانش آموزانی در هنگام مشاجره مشغول نمی‌شود؟ نوجوانانی که مشکلات رفتاری و هیجانی دارند کسانی هستند که والدین آن‌ها در ابراز محبت و توجه به روابط خانوادگی در مراحل گوناگون زندگی مشکل دارند. این موضوع همواره مورد تحقیق روانشناسان بوده است. عده‌ای از آن‌ها نیز اعتقاد دارند که رفتارهای ناسازگار نوجوانان ناشی از فقدان جو عاطفی لازم در محیط خانواده است. خشم و خشونت والدین نسبت به فرزندان، طرد کردن یا نادیده گرفتن فرزندان سبب می‌شود که آن‌ها دچار مشکلات تحصیلی، عدم سازش با گروه همسالان یا بروز رفتار ضد اجتماعی شوند.[1]

1/9/3- ارج نهادن به شخصیت کودک

همیشه در ارتباط با کودکان، باید او را یک انسان دانسته و دست کم نگرفت، هرگز کودک خود را تحقیر نکرده و به او شخصیت داد و او را به حساب آورده به نظراتش احترام گذاشت و باید به کودک برحسب توانایی‌اش مسئولیت داد و به چشم بدبینى به او نگاه نکرد.

در بهداشت روانی آنچه بیش از همه مورد نظر است احترام به شخصیت و حیثیت انسانی است و تا هنگامی که حیثیت و شخصیت فرد برقرار نشود، سلامت فکر و تعادل روان و بهبود روابط انسانی معنی و مفهومی نخواهد داشت.[2] فردی که خود را مفید، کارامد و ارزشمند بداند و کرامت بالایی داشته باشد، از سلامت روانی بیشتری برخوردار است و در نتیجه توان بیشتری برای رویارویی با فشارها، مشکلات روانی و رویدادهای ناگوار زندگی خواهد داشت. در مقابل ، شخصی که از خود تصور منفی داشته باشد و خود را ناتوان، بی ارزش و بی‌کفایت بداند به مشکلات روانی بسیاری دچار می‌شود و در موقعیت‌های دشوار زندگی، تاب مقاومت نخواهد داشت.[3]

اساس احترام فرد به شخصیت خود و دیگران از دوران کودکی ابتدا توسط والدین و اعضای خانواده پی‌ریزی شده و بعد از آن توسط آموزگاران و دبیران در مدارس و سپس توسط مدیران، کارفرمایان و سرپرستان مؤسسات در اجتماع ادامه می‌یابد. همه این افراد می‌توانند با ایجاد رابطه صحیح و سالم از استعداهای کودک و نوجوان به نحو شایسته‌ی استفاده کرده و او را فرد سالم و خلاق پرورش دهند. طرد کردن، تعدی، زور، فشارو پایمال کردن حق یک کودک یا نوجوان به هیج وجه نمی‌تواند روحیه سالم در او به وجود آورد و او را آماده همکاری با دیگران کند، بلکه برعکس در او حالت تهاجمی، انتقامجویی و رفتارهای غیر عادی به وجود می‌آورد. احترام به شخصیت و استقلال فرد، یک وظیفه اخلاقی است و باید در برخورد با تمام افراد رعایت شود و در مفهوم کلی خواستن آن چیزهایی برای دیگران است که مورد پسند و مطلوب خود فرد می‌باشد.[4]

احترام به کودک، روحیه استقلال و اعتماد به نفس را در او تقویت و به رشد سالم شخصیت او کمک می‌کند. این امر، محبوبیت کودک را در میان همسالان خود به دنبال دارد و بتدریج استعداد او را در پذیرش و ایفای نقش رهبری و مدیریت شکوفا خواهد ساخت. چنین الگویی عملاً در زندگی پیشوایان اسلام وجود داشته است. چنانکه حضرت علی(ع) از کودکی در دامن پرمهر پیامبر(ص) تربیت شده و تمام صفات عالیه و ارزش‌های اخلاقی را از آن‌حضرت آموخته‌اند. حضرت علی(ع) گذشته از این که از نظر جسم و جان کودک معمولی نبوده‌اند و در ساختار وجودی شان، استعدادها و شایستگی‌های خاصی وجود داشته است، مراقبت‌های رسول خدا(ص) در آشکار ساختن توانایی‌ها و قابلیت‌های درونی آن حضرت نقش بسزایی داشته است. امام حسن و امام حسین (ع)، نیز از مزایای بهترین شیوه تربیتی بهره‌مند بودند. در کودکی تحت نظارت جد گرامی و پدر و مادر ارجمند خود تمام کمالات را فرا گرفتند. شخصیت آنان در نظر دیگران آنچنان ارزشمند بود که حتی مأمون عباسی در حضور رجال بزرگ کشور خود گفت: رسول خدا با حسن و حسین بیعت کرد، با آنکه سن آن دو کمتر اشش سال بود و با هیچ کودکی جز آندو بیعت نکرد.[5]

از مصادیق تکریم شخصیت نوزاد در اسلام، می‌توان به اذان و اقامه گفتن در گوش وی اشاره کرد که از سه جهت تأثیر در تربیت دارد: نخست تأثیرات جسمی و ایمنی از بیماری‌های که ممکن است کودک به آن‌ها دچار شود؛ دوم تأثیرات معنوی و آرامش روحی که با دوری شیطان برای کودک حاصل می‌شود؛ سوم تأثیرات آموزشی، چنانکه کودک با مفاهیم اعتقادی و مذهبی آشنا می‌شود و در آینده به آن‌ها انس و علاقه بیشتری پیدا می‌کند.[6] و همینطور کام برداشتن و تحنیک، تبریک گفتن نوزاد و دعا برای وی، انتخاب نام نیک، عقیقه، ختنه و تراشیدن موی سر نوزاد و صدقه دادن برای او هر کدام اثرات خاص خودش را داشته و در راستای تکریم شخصیت کودک می‌باشد.[7]



[1]   ر.ک. اکبری، ابوالقاسم، عوامل ناسازگاری کوک و نوجوانان، ص42.

[2]   - رک. میلانی‌فر، بهداشت روانی، ص5.

[3]   - رک. شجاعی، همان، ص322

[4]   - میلانی‌فر، همان، ص62.

[5]   - ر.ک. ناصر بی‌ریا و دیگران، روانشناسی رشد، ج2، ص876.

[6]   - برای مطالعه بیشر ر.ک. حسینی‌زاده، علی، سیره تربیتی پیامبر و اهلبیت. ص61. و بناری، علی همت، تعامل فقه و تربیت

[7]   - ر.ک. بناری، علی همت، نعامل فقه و تربیت


ارسال شده در توسط محمد نعیم اکبری

والدین و ایجاد عزت نفس در کودکان

یکی از ابعاد رشد فردی، عزت نفس به معنای ارزیابی مثبت از خویش است که به نظر روانشناسان، سال‌های میانی کودک زمان مهمی برای رشد عزت نفس است. ارزیابی کودکان از خویش، تأثیر مهمی در رشد شخصیت آن‌ها دارد. اگر کودکی خود را دوست داشته باشد، به توانایی‌های خود مطمئن باشد و با نگرش باز به زنگی نگاه کند، به خوبی دیگران را نقد و ارزیابی می‌کند، حتی اقتدار والدین و معلمان را به چالش می‌کشد، با موانع کنار می‌آید و خودتردیدی او را باز نمی‌دارد. او باور دارد که می تواند به اهداف خویش برسد و با هر موفقیت عشق و احترامش نسبت به خود و لذت از خویش در او فزونی می‌یابد.

در مقابل کودکی که احساس خوبی نسبت به خود ندارد، هر طرف که می‌رود دست و پا بسته است. چون متقاعد شده که نمی‌تواند موفق شود، سخت تلاش نمی‌کند. عدم تلاش او، باعث شکست‌های مداوم می‌شود. او اغلب در مورد درستی رفتار خویش مردد و نگران است. چنین کودکی ممکن است دچار رفتارهای نابهنجاری مانند شکستن اشیاء و آسیب دیگران شود. او در جلب دوستان و استمرار روابط دوستی با دیگران مشکل خواهد داشت و بروز دردهای مبهم یکی پس از دیگری در او احتمالی است. این دو مورد مواردی از تأثیر عزت نفس بر کودکان بود[1]

اعتماد به نفس یکی از همبسته‌های مهم عزت نفس است. کودک باید در هر مرحله سنی با شناخت توانایی ها، مطابق آن‌ها رفتار کند. انجام امور شخصی از ساده‌ترین کارها مانند لباس پوشیدن و شستشوی خود و غذا خوردن تا حل تعارض‌های اجتماعی بدون تعدی به دیگران و دست یافتن به اهداف خویش، مبتنی بر اعتماد به نفس مناسب است. اظهار وجود، استقامت، مذاکره موفقیت‌آمیز، مهارت‌های گفتگو و گوش دادن فعال و کنترل قاطعانه عصبانیت و خشم از آثار اعتماد به نفس است.[2]

2/8/3- شکل‌گیری دوستی‌ها

اگر از کودکان بپرسید چگونه دوست پیدا می‌کنند پاسخ آنان نشان‌دهنده استنباط آنان از دوستی است. بنابراین، دوستی کودکان خردسال با بازی با کودک دیگر شکل می‌گیرد. کودکان بزرگتر فرایند دوستی را پیچیده‌تر و تدریجی‌تر می‌دانند؛ همین که افراد در مورد خصوصیات یکدیگر، علایق و ارزش‌های یکدیگر بینیش عمیق‌تری پیدا می‌کنند، دوستی‌ها عمیق‌تر می‌شود. کودک سیزده‌ ساله‌ای گفت، «آدم دوستانش را انتخاب نمی‌کند، همین طوری پیش می‌آید. یکدفعه آدم متوجه می‌شود می‌تواند با کسی حرف بزند، می‌تواند با او از مشکلاتش حرف بزند و یکدیگر را درک کنند.[3]

روش والدین در کنش متقابل با فرزند ممکن است برای کودک الگویی شود در برخورد با غریبه‌هایی که بعدها دوستانش می‌شوند. کودکان کلاس اولی به هنگام بازی با مادرانشان و هنگام بازی با همسالانی که قبلاً ندیده بودند مشاهده شدند. فرزندان مادران ناسازگار و پرتوقع و کنترل کننده معمولاً هنگام تعامل با سایر کودکان خواسته‌های شان را در نظر می‌گرفتند و می‌خواستند با راه و روش خود عمل کنند. همین رفتار غالباً سبب می‌شد که دیگران آن‌ها را آدم‌های غیر جذابی بدانند. بر اساس نتایج این مطالعه، وقتی بزرگسالی سرمشق رفتارهای خاصی می‌شود، کودکان رفتار شبیه به او خواهند داشت: «کودکان در تبادلات اجتماعی با همسالان رفتاری شبیه به رفتار مادران خود بروز می‌دهند. مادران مثبت و موافق، فرزندان مثبت و موافق دارند، مادرانی که به احساسات اهمیت می‌دهند فرزندانی دارند که به احساسات اهمیت می‌دهند، و مادران ناسازگار فرزندان ناسازگار دارند.[4]

3/8/3- روابط با همسالان

والدین باید زمینه‌ی ارتباط فرزندشان با همسالان را ایجاد نموده و بر آن نظارت نمایند. و توجه داشته باشند که یکی از عوامل مؤثر تأثیرگذاری بر بهداشت روانی در دوره میانی کودکی، محیط اجتماعی خصوصاً همسالان است. همسالان در ابعاد مختلف در بهداشت روانی کودک تأثیر می‌گذارند هرچند رابطه با همسالان ممکن است پیامدهای منفی داشته باشد، با این حال، مزایای آن بسیاراست. روابط با همسالان پاسخ به نیاز اساسی و مهم پیوندجویی در کودکان است. آنان در این روابط ارزش ها و هنجارهای اجتماعی را می‌آموزند. در این روند فرصت مناسبی برای مقایسه اجتماعی پدید می‌آید که کودکان با درک دیگران شناخت واقعی از خود و توانایی های خود به دست می‌آورند و به آزمون عقاید و احساسات خویش می‌پردازند. و همین امور کمک مناسبی به ایجاد خودپنداره و عزت نفس آنهاست. برای مثال هنگامی که عملکرد خود را بهتر از دیگران دیدند، احساس غرور کرده و عزت نفس آن‌ها افزایش می‌یابد و در کل سازگاری اجتماعی را کودک از همسالان میاموزد. برخی از همسالان گاهی امنیت عاطفی برای کودک فراهم می‌کند که بزرگسالان قادر به آن نیستند. تعامل با همسالان از طریق بازی و سایر فعالیت‌های تفریحی می تواند به رشد شناختی کودک نیز کمک کند.[5]



[1]   - سالاری‌فر و دیگران، بهداشت روانی، ص315.

[2]   - سالاری‌فر و دیگران، همان، ص315. به نقل از لیندن فیلد، اعتماد به نفس برتر، صص109 و 143.

[3]   - ماسن و دیگران، همان، ص486. به نقل از: رابین، 1980، ص35.

[4]   - ماسن و دیگران، همان، صص487 -488. به نقل از یوتالاز، 1987، ص336.

[5]   - سالاری‌فر و دیگران، بهداشت روانی صص318 و 319.


ارسال شده در توسط محمد نعیم اکبری

احساس امنیت

احساس امنیت عاطفی از مهم‌ترین عوامل رشد رضایتبخش کودک است و همانطور که ربیلف اریکسون و بسیاری از صاحبنظران دیگر بر آن تکیه کرده‌اند، مادر و پدر باید طی یک دوره طولانی از مراقبت پایدار واقعی، این نیاز را برآورده کنند.

احساس امنیت از طریق محبت کردن به کودک و تأیید او حاصل می‌شود. کودک باید احساس کند که صمیمانه دوستش دارند و او را به عنوان یک فرد تأیید می‌کنند. او در صورتی می تواند نگرش مثبت و پایدار نسبت به زندگی داشته باشد که محبت و تأیید پایدار و یکنواختی از طرف افراد خانوداه دریافت کند.

ثبات در تنبیه و تشویق کودکان اهمیت اساسی دارد. تنبیه کودک نباید این احساس را در او ایجاد کند که هرگز دوستش نخواهند داشت یا او را طرد کرده‌اند؛ بلکه باید احساس کند که به علت عملی که انجام داده تنبیه می‌شود، نه به علت خستگی پدر و مادر یا عصبانیت آ‌نها؛ زیرا در این صورت، کودک به معیاری برای اعمال و رفتار خود دست نخواهد یافت.[1]

5/8/3- حسادت کودکان

حسادت کودکان در این سن بسیار طبیعی است فراوان دیده شده است که تولد یک نوزاد جدید در خانواده و توجه والدین و سایر بستگان به او، حسادت کودک را برانگیخته است. کودکی که تا کنون تنها فرزند یا کوچکترین فرزند خانواده و مورد توجه والدین بوده است با تولد برادر یا خواهر تا مدتی دچار اشکالات رفتاری می‌شود و گاه این مشکلات به صورت واکنش‌های غیر معقول و حتی تهاجم به نوزاد جدید، خودنمایی می‌کند و گاه موجب شب‌ادراری یا مشکلات عاطفی دیگر می‌شود. هوشیاری پدر و مادر و توجه طبیعی به کودک بزرگتر تا اندازه زیادی به حل مشکل کمک می‌کند و حسادت را به مرور از بین می‌برد. مخصوصاً پدر می‌تواند در ساعاتی که مادر مشغول مراقبت از کودک تازه‌وارد است، به کودک بزرگتر توجه بیشتری نماید.

والدین باید از مقایسه بین کودکان با یکدیگر و تبعیض بین آن‌ها شدیداً پرهیز کنند و به کودکان توجه یکسانی داشته باشند و اگر قصد تشویق یکی از آن‌ها را دارند، نباید موجبات رنجش دیگران را فراهم کنند. کودکان در سنین سه تا شش سالگی علاقه شدیدی به مربی خود دارند و سعی می‌کنند توجه او را به خود جلب کنند. ازین رو والدین و مربی باید توجه داشته باشد که اگر کودکی بیش از اندازه مورد محبت او قرار گیرد، حسادت سایر کودکان را برمی‌انگیزد.

معمولاً شدیدترین دوره حسادت کودک تا شش سالگی است؛ چون در این مدت کودک به والدین خود سخت وابسته است و علایق او در خارج از محیط خانواده بسیار کم است؛ ولی بمرور در میان دوستان و همسالان خود در مدرسه جایگاهی پیدا می‌کند، در این موقع تحمل کودک در خانواده، زیاد مشکل نخواهد بود.[2]

6/8/3- ترس‌های کودکانه

ترس از وسایل دفاعی موجود زنده در برابر خطر است؛ بنابراین مقدار متعادل و منطقی آن برای کودکان ضروری است. در سنین سه چهارسالگی، انواع ترس‌های کودکانه طبیعی است، ترس از تاریکی و رعد و برق، ترس از بعضی حیوانات و ترس از مرگ در بین کودکان شایع است و تا پنج شش سالگی غیر عادی نیست. ترس‌های غیر منطقی و مرضی، بیشتر در کودکان ناراحت، مضطرب و وابسته دیده می‌شود. دامنه تشویش و نگرانی در این نوع ترس‌ها از ترس‌های طبیعی و منطقی بسیار زیادتر است. معمولاً در این گونه کودکان علائم دیگر تشویش و ناامنی، مانند اختلال در خواب و خوراک، جویدن ناخن، شب‌ادراری و غیره نیز دیده می‌شود. درمان این کودکان با تغییر وضع زندگی و روابط خانوادگی و از بین بردن ناراحتی و اضطراب امکان‌پذیر است.

قرار دادن این کودکان در موقعیتی که از آن وحشت دارند یا متوسل شدن به زور و مشاجره در مورد آنان، کمکی به حل مشکل نمی‌کند. ترس کودک باید پذیرفته شود و هرگز نباید مورد تمسخر دیگران قرار گیرد تا این که با رشد ذهنی بیشتر بر ترس خود غلبه کند.

از مهم‌ترین اقداماتی که ترس‌های کودکان را از بین می‌برد، پیدا کردن علت تشویش و نگرانی کودک است. از سخت‌گیری بیش از اندازه در مورد کنترل ادرار و دفع کودکان باید کاسته شود و فشار زیادی در این مورد به کودک وارد نشود و اگر مشاجراتی با کودک در این زمینه وجود داشته است، تعدیل شود. بیان داستان‌های ترسناک برای کودکان یا امر و نهی بیش از اندازه در مورد تغذیه کودک و آداب آن، می‌تواند عوامل نامساعدی در ایجاد اضطراب و نگرانی کودک باشد. در صورتی که کودک، مورد حمایت بیش از اندازه بزرگسالان قرار گیرد و خود فرصت رشد، پرورش و استقلال و ابداع را نداشته باشد، ایجاد شرایط طبیعی، موجبات رضایت و امنیت خاطر او را فراهم خواهد کرد. کودک باید اطمینان داشته باشد که والدین از او حمایت می کنند و فقط در پی آنند که علت ترس او را بیابند و هیج‌گونه خطری در این راه او را تهدید نمی‌کند. رفتار والدین در ایجاد ترس در کودکان و همچنین تخفیف ترس‌ها بسیار مؤثر است. مادری که هنوز نتوانسته بر بسیاری از ترس‌های خود فایق آید، آن‌ها را خواه ناخواه به فرزند خویش منتقل می‌کند؛ زیرا کودک بیشتر تحت تأثیر رفتار والدین است.[3]



[1]   - سیف و دیگران، روانشناسی رشد، ج1، ص220.

[2]   - سوسن سیف و دیگران، روانشناسی رشد، ج1، ص 220 و 221.

[3]   - سیف و دیگران، روانشناسی رشد، ج1، ص 221 و 222.


ارسال شده در توسط محمد نعیم اکبری

رشد عاطفی کودکان

کودکان عواطف خود را به طور آشکار ابراز می کنند، بروز ناگهانی خشم و ترس در این گروه بسیار عادی است. بعضی روانشناسان اعتقاد دارند باید به کودکان اجازه دهیم احساسات خود را آزادانه ابراز کنند تا با ابراز عواطف خود بتوانند آن‌ها را تشخیص دهند. در این سنین، خشم زمانی بیشتر دیده می‌شود که کودک خسته یا گرسنه باشد یا با مداخله بیش از اندازه‌ای بزرگترها روبرو شود. اگر این نکات مورد توجه واقع شود، می‌توان تا اندازه زیادی خشم آنان را تخفیف داد. به هر حال، کودک در طول چند سال اول زندگی و تا حدود سن ورود به مدرسه، روش غلبه بر خشم خود را به مرور می‌آموزد و آن را در کنترل خود درمی‌آورد. کودک تا قبل از سن مدرسه، معمولاً ناراحتی و خشم خود را به صورت گریه ظاهر می‌کند، ولی بعد از ورود به مدرسه به تدریج یاد می‌گیرد که ناراحتی خود را به گونه‌ای دیگر بیان کند.

در این مرحله، کودکان به علت روبرو شدن با موقعیت‌های بسیاری که بیشتر آن‌ها نیز تازگی دارد و نیز به دلیل قوه تخیل فعال، ممکن است ترس‌های زیادی داشته باشند. بسیاری ازین ترس‌ها غیرمنطقی است، ولی می‌تواند در زندگی آینده آن‌ها مشکلاتی ایجاد کند؛ بنابراین قرار دادن کودکان در موقعیت‌های ترسناک، با این استدلال که دیگر بزرگ شده‌اند یا مسخره کردن آن‌ها به علت وحشت از چیزهایی که برای بزرگسالان عادی است، کاملاً غیر عاقلانه است. در صورتی که ترس کودک از موارد، خیالی و غیرواقعی باشد، می‌توان به تدریج کودک را در برطرف کردن آن یاری کرد؛ مثلاً وقتی او از حیوانات بی‌آزار می‌ترسد، می‌توان عملاً بی‌آزار بودن آن را به او نشان داد و با نزدیک شدن و لمس کردن آن‌ها می توان به کودک فهماند که ترس او بیجاست. کودکان در ابراز عواطف خود تا اندازه‌ای زیادی تحت تأثیر بزرگترها واقع می‌شوند، اینکه آیا کودک از چیزی می ترسد یا با آن به طور طبیعی روبرو می‌شود، به مقدار زیادی به واکنش‌های بزرگترها در موقعیت‌های مختلف بستگی دارد. اگر بزرگسالان ترس‌های خاصی دارند باید سعی کنند تا حد امکان در حضور کودکان بر خود مسلط باشند.[1]



[1]   - سیف و دیگران، روانشناسی رشد، ج1، ص219.


ارسال شده در توسط محمد نعیم اکبری

رشد استقلال و اعتماد به نفس در کودکان

رشد استقلال و اعتماد به نفس در سه چهارسالگی کودک از اهمیت بسیار برخوردار است. استقلال وقتی در کودک رشد میکند که او در انجام دادن آنچه در توان دارد، آزاد باشد. اگر بزرگسالان از کودک بخواهند بیش از توانایی خود بکوشد یا اجازه تجربه و فعالیت و آموختن طبیعی را به کودک ندهند، کودک هرگز اعتماد لازم را به دست نخواهد آورد و نسبت به توانایی‌های خود شک خواهد کرد.

کودکان پنج شش ساله نیز در مرحله‌ای قرار دارند که به نظر اریکسون از ابداع و ابتکار لذت می‌برند. کودکان این سن، انرژی بسیار دارند که به آن‌ها اجازه می‌دهد شکست را به زودی فراموش کنند یا از آن عبرت گرفته، جهت‌گیری صحیح‌تری نسبت به آنچه خواهان انجام دادن آنند، داشته باشند.

علاوه بر این‌ها، کودکان در این سن علاقه‌مند به طرحریزی و مسؤلیت‌پذیری و انجام دادن فعالیت‌های اجتماعی هستند. کودک در هیج دوره‌ای این چنین آماده یادگیری سریع و پذیرفتن فعالانه‌ی مسؤلیت نیست. کودک علاقه‌مند است و می‌تواند با همکاری کودکان دیگر و توجه بزرگسالان به ساختن چیزهایی بپردازد یا برای ساختن و طرح‌ریزی به کودکان دیگر بپیوندد؛ همین‌طورمایل است از بزرگسالان نیز به عنوان سرمشقی مطلوب استفاده کند.[1]

 7/7/3- تقلید در کودکان

کودکان بیشتر از والدینشان تقلید می‌کنند و یکی از عوامل عمده مؤثر در رشد ذهنی و تکنولوژیکی نوع انسان توانایی او در تقلید از دیگران است. زیرا تقلید راه مؤثری است برای یادگیری اعمال جدید. کودک تقلید می‌کند زیرا: از توانایی در انجام عملی نامطمئن هست؛ تقویت اجتماعی می‌شود، تمایل به شبیه بودن به دیگری دارد، یا تمایل به رسیدن به اهداف خاصی دارد. نوع رفتارهایی که کودک در 3سال اول زندگی از آن‌ها تقلید می‌کند تا حدودی بستگی دارد به سطح رشد شناختی او که تعیین می کند کودک کدام رفتارها را چالش‌انگیز می‌داند ولی نه غیرممکن. تقلید کردن کودک از دیگری به دو عامل بستگی دارد، یکی این که کودک برای شبیه بودن به آن فرد انگیزه‌ای داشته باشد، دوم این که آن فرد تا چه حد عواطف او را برمی‌انگیزد. اینکه کودک از چه چیزی تقلید کند بستگی دارد به اینکه انگیزه او معطوف به چه هدف‌هایی باشد.[2]

8/7/3- فرایند اجتماعی شدن

اجتماعی شدن فرایندی است که کودکان از طریق آن معیارها، ارزش‌ها و رفتارهای مورد نظر فرهنگ و جامعه خود را می‌آموزند. والدین در سال‌هایی نوپایی فرزندانشان، عوامل اصلی اجتماعی شدن آنان به حساب می‌آیند. والدین با ابراز محبت، ایجاد محدودیت و آزادی برای کودک و سرکوبی رفتار غیر قابل قبول او، سرمشق کودک قرار می‌گیرند و بدین‌ترتیب فرایند اجتماعی شدن عملی می‌شود. رابطه‌ توأم با دلبستگی که بین مادر و کودک از همان سال اول زندگی کودک آغاز می‌شود شالوده اجتماعی شدن را در سال‌های نوپایی او پی‌ریزی می‌کند. والدینی باعث ایجاد این دلبستگی شدید می‌شوند که در برابر نیازهای کودک حساس و پاسخگو و مجموعاً گرم و پذیرا باشند. والدین عقاید خود را در مورد خوبی، توانایی و ارزش‌ها از طرق مختلفی به کودک انتقال می‌دهند. اگر والدینی کودک را همانطور که هست بپذیرند و دوست داشته باشند این پذیرش در تصوری که کودک از خود در مراحل اولیه رسیدن به خودآگاهی پیدا می‌کند مؤثر است. اگر کودکان احساس کنند که دوست داشتنی و باارزش‌اند تصوری که از خود می یابند مثبت خواهد بود و در مورد توانایی های خود احساس اعتماد به نفس خواهند کرد.[3]



[1]   - سیف و دیگران، روانشناسی رشد، ج1ف ص218.

[2]    ر.ک. ماسن و دیگران، رشد و شخصیت کودک، صص210- 217.

[3]   - ر.ک. ماسن و دیگران، رشد و شخصیت کودک، صص228 و 229.


ارسال شده در توسط محمد نعیم اکبری
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >